تو یعنی همه چیز

اولین تکون خوردن عشقم

1391/8/2 3:49
نویسنده : مامانی
429 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز مامان خوبی نفسم

اول از همه اینو بهت بگم که ما یعنی من و شما فسقلی دوازده خرداد رفتیم خونه عزیز جون .اولش قرار بود یکماه بمونیم وبریم اما بعدش به خاطر اینکه بابایی تا دیر وقت سر کار بود و ما هم اینجا کسی را نداریم که بهمون برسه مجبور شدیم فعلا خونه مامانم بمونیم .

امروز بیستوشش تیر ماه مصادف با نیمه شعبان هست و تقریبا نوزده هفته و پنج روزته عسلم .حدود ساعت پنج بعد از ظهر که داشتم با بابا جون تلفنی صحبت میکردم بعد از خداحافظی آنچنان تکونی خوردی که یک لحظه فکر کردم الان میپری بیرون این اولین بار بود که تکون خوردنتو احساس میکردم جیگرم خوشمزهخیلی حس عجیبی داشتم حسی که بفهمی یه موجود زنده ی دیگه تو وجودت هست و داره با تو زندگی میکنه و نفس میکشه الان بیشتر بودنت را حس میکنم خیلللللللللللللللللللللللللی خوشحالمخنده بعد از چند دقیقه که به خودم اومدم به بابا جونت زنگ زدم و این خبر مهمو بهش دادم و اونم کلی خوشحال شد و از این بابت خدا را شکر کرد.

niniweblog.com

 

نفس مامان و بابا خیلی دوست داریم و بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم بووووووووووووووووووسماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)